همین که فهمید غـــــــــــم دارم آتش گرفت
به خودت نگیر رفیق !
سیــگارم را گفتم
آدم ها برای یکدیگر نقش سیگار را بازی می کنند
همدیگر را می کشند ، لذت می برند ، دود می کنند ، تمام می کنند
و بعد از اندک زمانی سیگاری دیگر
لب پنجره نشستی
و به هوای مه گرفته بیرون نگاه می کنی
پاهایت را در آغوش می گیری و سیگاری روشن می کنی مثل همیشه
مثل همیشه پاهایت را به من ترجیح دادی …
از آن روز که رفته ای
کارت شارژها را سیگار می خرم
و با خیابان حرف می زنم
همین طوری پیش برود
گوشی را هم باید بفروشم کفش بخرم