چه حق انتخاب قشنگی برایم گذاشتی
یا برو یا نمان
سر این دو راهی کدام را انتخاب کنم؟
نگران نباش
حال دلم خوب است
آرام گوشه ای نشسته و رویاهایش را به خاک می سپارد
آیینه پرسید: که چرا دیر کرده است ؟
نکند دل دیگری او را اسیر کرده است ؟
خندیدم و گفتم : او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است .
آیینه به سادگیم خندید و گفت :
احساس پاک ، تو را زنجیر کرده است
گفتم : از عشق من چنین سخن مگوی
گفت: خوابی ! سالها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه می کنم آه !
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش
او برای همیشه دیر کرده است …