این روزها تلخ می گذرد دستم می لرزد از توصیفش
همین بس که :
نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی مثل خودکشی است با تیغِ کُند
دوباره به من خواهی رسید ، شک نکن
در خیالم پشت سرت آب ریختم نه برای اینکه برگردی تا پاک شود هرچه رد پای توست از زندگی
خدایا فکر کنم سرنوشت منو وسط میدون شهر نوشتیبس که هرکی به من رسید منو دور زد
زخم هایم به طعنه مى گویند:
دوستانت چقدر بانمک اند!