ازت نمیگذرم!
نه بخاطرخودم!
به خاطرمادرم ک بعد رفتنت
تمام لحظه های بیقراری ودلتنگیمرا
یواشکی پشت در اتاقم گریه کرد
همانند جوانی که لحظه ی اعدام
به گریه مادرش می خندد
خاطرش آمد که بچه گی اش گفته بود
خنده ات آرامم می کنه پسرم
تنم سرد است!
گویا کسی دارد جام زندگی مرا ب سلامتی کسی دیگر می نوشد