عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من می روم تو بمان
گاهی میان وسعت دستان خالیم حس می کنم
تمام دار و ندارم نگاه توست !
حالا اشک ها هم شبیه تو شده اند
گریه که می کنم نمی آیند
اگر نسیمی شانه هایت را نوازش کرد
بدان آن هوای دل من است که به یادت می وزد
کار سختی ست دوست نداشتنِ تو
باید برای خودم
کار دیگری دست و پا کنم