داغونم
داغون به اندازه ى همان قاضی که متهم اعدامی اش عشقش بود
درد یعنی دلم براش خیلی تنگ شده
اماهیچ غلطی نمیتونم بکنم
زندگی خطرناکی دارم
بی شب بخیر می خوابم
و بی صبح بخیر بر می خیزم
دیگر تنها صدایی که در تنهایی هایم به گوش می رسد
صدای هق هق گریه هایم است
طاقت شنیدش را داری؟
چه حق انتخاب قشنگی برایم گذاشتی
یا برو یا نمان
سر این دو راهی کدام را انتخاب کنم؟