دلم را به تخت میبندم تا ترکت کند
فریاد میکشد ، میلرزد ، خمارت می شود
رها که شد او می ماند و عمری وسوسه ی تلخِ دوباره خواستن تو
نگاه کن !
این آسمان نیست که دلش گرفته
دل منست که یک آسمان گرفته …
تابستان داغی ست
من اما دلم دیگر به این زندگی گرم نمیشود …
کاش إنقدری که آدما دلمون رو شکستن
یه بارم خلوتمونو میشکستن
سنگین تر از آنم که
با گریه سبک شوم …