پینوکیو کجایی؟ یادت بخیر
اینجا هر روز دماغ ها کوچکتر می شود و دروغ ها بزرگتر
مادربزرگ می گفت : دل هر آدمی دری دارد
می گفت : باید باز کنی در دلت را روی لبخند آدم ها
می گفت : هر کدام از این درها یک کلید بیشتر ندارند
می گفت : کلید دل آدم دست خود آدم نیست
می گفت : انگاری کلیدها را دم خلقت پخش کرده اند
بین آدم ها و هر کسی یکی برداشته برای خودش
می گفت بلند شو برو بگرد
بگرد ببین کلید قلب کیست توی دست هایت ؟
ببین کلید قلبت کجاست ؟
کسانی که از خود می رنجانیم
مثل ساعت هایی می مانند که صبح دلسوزانه زنگ می زنند
و در میان خواب و بیداری بر سرشان می کوبیم بعد می فهمیم که خیلی دیر شده
حق نداری احساس دیگران رو به بازی بگیری
فقط به خاطر این که هنوز تکلیفت با احساس خودت معلوم نیست !
دیشب در خواب ناگهان کسی در گوشم گفت تو را چه به عشق!
گفتم چرا؟
گفت تو در خوابی و عشقت با دیگری!
بریدم