شب ها اتاقم ماه ندارد
چشمانت را قرض می دهی تا صبح؟
این بار می خواهم صدایت را ضبط کنم
دور که می شوی دلم برای خنده هایت تنگ می شود
دست ھایم را دایرہ وار دور دلت حلقہ میکنم
مبادا فکرکنی داستان اسارت است
این حکایت رابہ زیادخواستنت تعبیرکن
مواظب لپات باش
چون وزیر نفت گفته از هر جا بتونیم گاز می گیریم
روزی می رسد که با لبخند تو بیدار می شوم
این روز هر زمان که می خواهد باشد
فقط باشد …