عشق ،یعنی که تکان خورده و سرپا بشویم
زورکی هم که شده در دل هم جا بشویم
آنقَدَر صبر که شاید علفی سبز شود
پای هم پیر شویم و متوفّی بشویم !
نیستی
و من پُرم از لحظاتی که مملو از توست
گوشم بوق بوق می کند
تمام ذهنم را اشغال کرده ای
تمام می شود زندگی ام
آن روز که قاب چشمانت بر دیوار دل دیگری باشد
تو تک ستاره منی منم اسیر بودنت
از ته دل داد میزنم می میرم از نبودنت