به مامانم میگم غذا آماده نشد ؟
میگه : پیلیز ویت مای دیر
مامان با کلاسه داریم ؟
ما تا بیست سالگی از تاریکی میترسیدیم !
بعد پسر دایی ۷ سالم توی تاریکی نشسته
بهش میگم تو تاریکی چه کار میکنی ؟
میگه دارم با روحِ اجسام ارتباط برقرار میکنم !
فک و فامیله داریم ؟
من اگه یه لباس یا شلوارو یه هفته نپوشم
مامانم به دستمال یا دستگیره تبدیلش میکنه
خواستگار اومده برام
خواهر پسره میگه برادر ما اولین بارشه میاد خواستگاری واسه همین خجالتیه.
مامان بزرگ منم واسه بازار گرمی میگه دختر ما هم اولین باره واسش خواستگار میاد.
فک و فامیله داریم؟!
داییم سرما خورده بود پتو انداخته بود رو سرش
خالم بهش میگه : داداش تو اگه دختر میشدی میترشیدی هااا !
داییم هم گفت نترس مامان منم عین شماها قالب میکرد به یه نفر ! اون کارشو خوب بلده !
بابام و شوهر خالم تا دو ساعت داشتن هلیکوپتری میزدن !