سرد است و من تنهایم
باخود می گویی چه جمله ای پر از کلیشه پر از تهوع
جای گرم نشسته ای و می خوانی سرداست
یخ نمی کنی حس نمی کنی
من برای نوشتن همین دوکلمه چه سرمایی راگذراندم
دوام نمی آورم سرمای زمستان امسال را
بایدکوچ کنم به قشلاق آغوشت
گذشته اى که حالمان را گرفته است
آینده اى که حالى براى رسیدنش نداریم
وحالى که حالمان را بهم میزند
چه زندگى شیرینى...