سر سفره بودیم که صدای یه کامیون اومد
یهو دیدیم مامانم زد زیر گریه و با هق هق گفت :
شماها هیچوقت منو حمایت نکردین
من میخواستم پایه یک بگیرم …
آخه مادر من شما یازده سال طول کشید تا پایه ۲ گرفتی
من توی ماشین آموزشگاه بزرگ شدم !
مامانم تازه از خونه خالم رسیده زنگ زده ازش تشکر کنه
الان ۴۵دیقس دارن صحبت میکنن …
خو مادرم حرفاتو میزدی بعد میومدی دیگه !
جالب اینجاس میگه اونجا هوا چطوره ؟
دعوت مودبانه ی بابام از من برای صرف شام :
تَن لَشتو از پشت کامپیوتر جمع کن بیار، سفره پهن کن
محبت همینجوری داره می پاشه رو در و دیوار
برادرزادم اومده خونمون مهمونی بهش میگم میگو گرفتم سرخ کنم بخوریم
اگه باز سیر نشدی یه پیتزایی خوب میشناسم می برمت اونجا
برگشته میگه عمو خیلی گدایی ! چرا برام فلافل نمی گیری ؟
عاغا شما کجا میرید دنبال خانواده ی واقعیتون؟ من و خواهرم هم میخایم بریم. میپرسید چرا؟پرسیدن نداره اخه
تبعیض چقد؟یه ذره دو ذره سه ذره نه اینهمه ما هم ادمیم اخه!دیشب گودزیلای 8 سالمون میخواست بخوابه من
در حال گوش کردن به سنخنرانیه استادم و نت برداری. خواهرمم داشت درس میخوند...مامانم اومده میگه لندهورا
بلند شید گمشید بیرون بذارین بچم بخوابه فردا مدرسه داره.خواهرم:مامان مام ادمیم کار داریم.
مامانم:اخه چقدم کارتون مهمه پا شید تا سیاه و کبودتون نکردم...
هیچی دیگه 2تا خرس گنده از اتاق اومدیم بیرون تا پرنسس بخوابن...
والا زمونه ما این چیزا نبود با مشت و لگد میخوابیدیم ما....
ههههههعععععععععععییییییی....