گرگه میره دم خونه شنگول منگول در میزنه
یه دفعه خرسه گریه کنون میاد بیرون
میگه: بابا تو مارو کشتی
الان اینا ۲۰ ساله از اینجا رفتن
بیشعور ولمون کن دیگه
گرگه میگه : خیلی بیشعوری برات نذری آوردم
از فانتزیای اصلیم اینه که واسه یه سرماخوردگی ساده برم دکتر یهو بگن بیماری لاعلاج داری و فقط ۱ سال زنده
میمونی ! منم ۱۱ماه با این راز تو سینم زندگی کنم تا اینکه یه روز که خیلی اطرافیان یا همکلاسیام اذیتم کردن
این راز رو فاش کنم و همه تو بهت و حیرت به هم نگاه کنن و زبونشون بند بیاد … منم در همین حین صحنه رو به
سمت نور افق ترک کنم و در نور محو بشم و هرچی صدام کنن و دنبالم بیان بهم نرسن و بقیه ی عمرشونو تو
حسرت و غم و احساس عذاب زندگی کنن کصـافـطــا !!!
اخیرا هم به این شکل کاملش کردم :
بعد که ۱سال تموم شد به نحو عجیبی زنده بمونم و قیافه و هویتمو عوض کنم برم تو کلاس به عنوان یه شاگرد
جدید بشینم که از خارج اومده ؛ بعد عذاب وجدانشونو ببینم حال کنم !
یکی از فانتزیام اینه روز آخر ترم که نشستم سر کلاس استاد موقعی که داره حضور غیاب میکنه اسمِ منو بخونه
من با صدای پر از درد و خسته بگم : “حاضر” بعد استاد بگه آقا شما ۷ جلسه غیبت داشتی حذفی این درس و
ایشاا… ترم بعد !
بعد بلند شم و استادو نگاه کنم همینجوری که کلاس رفته تو سکوت آروم آروم برم سمت استاد بعد که رسیدم
جلوی استاد بگم : ببین منو از حذف کردن میترسونی ؟ بعد محکم بکوبم رو میز داد بزنم دِ لعنتی حرف بزن … منو از حذف کردن میترسونی ؟
بعد بچه ها میان جدام کنن منو از استاد دور کنن همینجوری که دارم از کلاس میرم بیرون داد میزنم : برو از خدا
بترس … من چیزی واسه از دست دادن ندارم … من زندگیمو باختم لعنتی … بعد همینطوری که همه کپ کردن یه
کلّه محکم میکوبم به در بعدش در خرد میشه بعد من خونی و ماgی از کلاس میرم بیرون …
بعد اصغر فرهادی میگه کات … آفرین پسر آفرین بعد میاد جلو و صورتمو میبوسه ، من میگم مخلصیم عمو اصغر ،
کاری بود که برمیومد دیگه همه تشویق و سوت اصن یه حالی میده …
خلاصه من یه همچین توهمایی میزنم یعنی !
یکی از فانتزیام اینه که اگه این ترم مشروط شدم و بابام گفت چرا ؟ دستشو میگیرم می برم دانشگاه ردیف آخر
میشینیم. بعد کلیپسای شصت سانتی این دخترارو نشونش میدم میگم چیزی رو تخته می بینی ؟ تو بودی مشروط
نمیشدی ؟ از خدا بترس !
بعد یه سیگار روشن میکنم با بغض و مظلومانه میرم سمت غروب آفتاب و تو افق ناپدید میشم !
یکی از فانتزیام اینه که
با مخاطب خاصم دعوام بشه بعد اون منو هل بده و سرم بخوره گوشه میز و ضربه مغزی بشم بمیرم و مخاطب
خاصم رو ببرن زندان
بعدش ولی دم ( مادرم ) رضایت ندن و بگن باید حتما قصاص بشه
و در یک سپیده دم سرد درحالی که مخاطب خاصم یه شلوار گا گلی بپوشیده با قدم های لزان بره روی چهارپایه
و موقعی که مامورمیخواد طناب رو بندازه گردنش یه صدایی از دور داد بزنه نه! ننننننه!
بعد ببینن که مامانم بیاد پیشونی مخاطب خواصم رو ببوسه و طناب رو بندازه گردنش و بگه بوئینگ من که
رفت……رو کنه به مخاطب خاصم وبگه تو هم برو به جهنم و سپس چهارپایه رو هل بده و با یک نوای غم انگیز
دوربین سایه مخاطب خاصم رو که داره بالای طناب دار میلرزه نشون بده و سپس آرام وآرام بره رو به آسمون
سنگ دل هم خودتونین