“تنهایی” آنجاست که “نبودنت”
آه هیچکس رابلند نکند
دست ھایم را دایرہ وار دور دلت حلقہ میکنم
مبادا فکرکنی داستان اسارت است
این حکایت رابہ زیادخواستنت تعبیرکن
دلم چتر میخواهد و یک روز بارانی
که تو چتر را بگیری و من دستانت را
من نمیدونم بعضی از پسرا چن دس مبل تو دلشون دارن
که هر روز یه دختر به دلشون می شینه
باران بهانه ی آسمان است
وقتی دلش برای تو تنگ می شود