در هوایم هوسی نیست
بجز دیدن تو
تو گل یاسی و من تشنه
بوییدن تو
سرد است و من تنهایم
باخود می گویی چه جمله ای پر از کلیشه پر از تهوع
جای گرم نشسته ای و می خوانی سرداست
یخ نمی کنی حس نمی کنی
من برای نوشتن همین دوکلمه چه سرمایی راگذراندم
این بار مبلغ قبض موبایلم خیلی کم شده بود
اما اصلا خوشحال نشدم
هشتصد هزار و ششصد
عددی که تنهایی ام را به رخم می کشید
آهای سهراب
قایق دیگرجوابگونیست،کشتی بایدساخت
اینجا مثل “من” تنها زیاد است
“تنهایی” آنجاست که “نبودنت”
آه هیچکس رابلند نکند