بعد از رفتن او
من و ته سیگار و پنجره نیمه باز
مانده ام که کدام یک برای سقوط مناسب تریم؟
اینکه گاهی سیگار می گیرد در دست
یعنی هنوز هم نشانی از تو در خاطرش هست
پر رنگ ترین خیالت را به غلیظ ترین پک سیگار می سپارم
این بدرقه ی خاطرات توست
یادم تو را فراموش … نه نمی کند…
اشک های من
پشت سر تمام خاطراتت
بازنده من…
بقال گفت سیگار گران شده ، ترک نمیکنی ؟
با خودم گفتم کاش بدانی چقدر گران تمام شد تا سیگاری شدم …
سیگار نمی کشم
نه اینکه نکشیده ام
آخرین بار که روبه رویم چشم هایش را بست
آخرین نخ را کشیدم
بعد ترک کردم
او را
خاطراتش را
و سیگار را …
تمام آنچه را که آرامم می کرد