یادش بخیر وقتی قارچ خور یا میوه خور بازی میکردیم
و کلی مرحله میرفتیم جلو ، سِیو که نمیشد لامصب
بعدِ یه مدت دستگاه داغ میکرد و بازی گیر میکرد !
یعنی از شکست عشقی بدتر بود
اون موقع ها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم
بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم
مامانمونم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید
ساعت چنده و مام ذوق مرگ می شدیم
زنگ زدم مدرسان شریف!
گفت:بله ,بفرمایید
گفتم:مدرسان شریف
گفت:بله درسته,امرتونو بگید
گفتم:مدرسان شریف
گفت:مسخره کردین؟
گفتم:مدرسان شریف
گفت:دیگه مزاحم نشید
گفتم:مدرسان شریف
حقشونه نامرداااااااا یکم بفهمن ما چی میکشیم
روبهی به زاغی گفت : بیااااااا
زاغ گفت : پنیرو میخوای ؟
روباه گفت : نه !
زاغ گفت : پس چی ؟
روباه گفت : بیا دوری کنیم از هم