به نام خالقی که تنهاست
ولی تنهایی را برای مخلوقاتش نمی پسندد
من بودم و تنهایی و خاطره ی تو
کسی آمد ، مرا برد ، تنهایی ام را گرفت ولی خاطره ات باقی ماند
میزنم کبریت بر تنهایی ام
تا بسوزد ریشه بیتابی ام
میروم تا هر چه غم پارو کنم
خانه ام را باز هم جارو کنم
می خوابم تا فراموش کنم رفته ای
ولی صبح تنهایی بیدارم می کند !