من هر روز تلاش می کنم که در خاطرم بماند
و تو هر روز تلاش می کنی که فراموش کنی
چه بلاتکلیفند خاطراتمان !
تمام جاده های جهان را به جستجوی نگاه تو آمده ام
پیاده ، این تو و این پینه های پای من
حالا بگو در این تراکم تنهایی
مهمان بی چراغ نمی خواهی ؟
نشستم
خسته شدم
دیگر قایق نمی سازم
پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد باشد
وقتی از تو خبری نیست قایق میخواهم چه کار ؟
مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است