برای سفر به گذشته نیازی به ماشین زمان ندارم …
منِ خسته با یک نخ سیگار و چند پک عمیق ، هر روز به گذشته سفر میکنم !
کام اول و عمیق از سیگار
طعم قهوه گوشه دنج کافه
بوی برف که می بارید
و دست های که روی پیانو می رقصید
فرصت عاشقی کردن بود
جای تو خالی اما …
بی تو نه شعر می چسبد نه مرور خاطره ها نه سیگار
من تو را می خواهم
می فهمی ؟ …
بعد از رفتن او
من و ته سیگار و پنجره نیمه باز
مانده ام که کدام یک برای سقوط مناسب تریم؟
اینکه گاهی سیگار می گیرد در دست
یعنی هنوز هم نشانی از تو در خاطرش هست