رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
بااشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم
حلقه ی دستانت که بر کمرم میزنی
زیباترین اسارت زندگی من است
تمام می شود زندگی ام
آن روز که قاب چشمانت بر دیوار دل دیگری باشد
بهترینم
در دنیای کوچک اندیشه هایم کلامی را که شایسته ی توست نمی یابم
جز آنکه بگویم در قلب کوچکم به اندازه وسعت آسمان جای داری