آهای خاطرات
اگر میدانستم روزی طناب دارم خواهید شد هیچوقت نمی ساختمتان !
چشمم به گیسوانت که می افتد
تمام خاطراتمان آرام آرام ، زنده می شوند
یک به یک ، مو به مو …
جور میکند خدا در و تخته را با هم آنطور که تو و مرا …
تو خاطره ساز و من خاطره باز !
من ازت خاطره دارم وقت بارون …
این خودش درد کمی نیست !
از سرم دست برنمی دارند خاطرات خوش نداشته ام !