هر کسی برای خودش خیابانی دارد ، کوچه ای ، کافی شاپی
و شاید عطری که بعد از سال ها خاطراتش گلویش را چنگ میزند …
بوی ربنای تو و ماه دلتنگی های من
افطار می کنم خاطرات نبودنت را …
می گوینــد : بــاران کــه میزنــد
بــوی خــاک بلنــد می شــود
امــا اینجــا بــاران کــه می زنــد
بــوی خاطــره بلنــد می شــود
مرا محکــم تر در آغوش خود بگیـر
من هنوز هم نـمی خواهم تــو را
به دسـت خاطرات لــعنـتـی بسپـارم