مامان من عـــــن دارم …
امشب ، شب تولدمه مامانم میگه : ”برو جارو و گردگیری کن،شب مهمونا میان”
میگم : مامان من تازه به دنیا اومدم ، برم جارو کنم ؟
رفته زیر پتو میگه من هم تازه زاییدم،باید استراحت کنم
چرامنو نیگا میکنی؟
جلو تلویزیون نشسته بودم داشتم تلویزیون میدیدم گوشیمم دستم بود داشتم با صدای بلند “انگری بردز” بازی میکردم
یهو مامانم برگشت بی مقدمه گفت :
نگاه کن تو رو خدا ۳۰ سال بچه بزرگ کردیم که یا تو اتاقش بشینه مانیتورو نگاه کنه لبخند بزنه واسه خودش یا
گوشیشو دستش بگیره با گوشیش کفتر بازی کنه !!!
به مامانم میگم میخوام برم بیمارستان ملاقات خاله..
میگه :تیریپِ فامیل دوستی ور ندار ، پرستار خوشگله امروز شیفتش نیست!
داشتیم با مامانم تو پاساژ راه میرفتیم یهو مامانم هلم داد داشتم با مخ میخوردم زمین!!!! میگم چرا اینجوری می کنی؟؟؟؟ میگه قوز نکن!!!!