ایزابل دختر بسیار گیرایی بود
خیلی باهوش می نمود و سریع پیشرفت می کرد
به نظر می رسید از اینکه ایوان به طور خصوصی به او تدریس می کند
خیلی راضی است
و این موضوع کم کم باعث آزردگی دیگر شاگردان می شد
ایزابل دختر خیلی تنهایی بود
ادامه مطلب ...
نویسنده : مازیار فلاحی
کتاب : کلاغ پاییز کودکی
فشار غربت اونقدر زیاد بود
که با این که می تونست به راحتی ایتالیایی صحبت کنه
تصمیم گرفت حدالامکان با کسی حرف نزنه
حتی برای رفع نیازهای جزئی روزانه سعی می کرد
با علم و اشاره صحبت کنه
ادامه مطلب ...
نویسنده : مازیار فلاحی
کتاب : کلاغ پاییز کودکی
مث هرشب باز هم همون صدای خش خش اومد
ولی جرئت برگشتن نداشتم
می دونستم یه نفر پشت سرمه
چه اهمیتی داشت
اما دلم می خواست
بدونم غیر از من شبا چه کسی تنهائیشو اینجا سر می کنه
شب بعد دلو به دریا زدم
ادامه مطلب ...
اندکی بعد از آب گذشته بود
شب بود قرص ماه کامل شده بود
شیر داوود با لباس یکدست سیاه و اسب کهر
لب آب منتظر بود
چشمانش را گشود و آهسته بر هم زد
وارد آب شد
ادامه مطلب ...
صبح ها که شیر داوود تور به گذرگاه سنگی می انداخت
سه تا دخترای نورمحمد پیر
هم همون ساعت برای ماهی گیری تور به آب می انداختند
اولی که از همه بزرگتر بود بیست سال داشت و اسمش گلایل بود
دومی یاس و سومی هم که چهارده ساله و اسمش ماهی بود
گلایل رعنا و خیلی زیبا بود
ادامه مطلب ...